اگر واقعا بخواهید، میتوانید در کمتر از ۵ سال میلیاردر شوید . البته من میتوانستم حتی در کمتر از اینها هم به این هدف برسم، ولی آنقدر هم کارِ راحتی نبود. خیلی چیزها را باید قربانی و از خیلی موانع عبور باید کنید، ولی مصمم بودم به هدفام برسم. سختیها و مشکلات در این راه بزرگترین معلمام بودند و این امکان را به من دادند آنقدر انعطافپذیر باشم که بتوانم از درون آتش نیز عبور کنم و حالا یک میلیاردر هستم.
۱. کنار آمدن با آدمها
بالاخره ضد آتش شدم. برای آنکه درآمدم ۱۰ رقمی شود، یاد گرفتم کنار آمدن با آدمهای مختلف مهمترین خصوصیت برای موفقیت است. هیچکس بدون اینکه بداند چگونه باید با آدمهای دیگر قاطعانه حرف بزند، نمیتواند میلیاردر شود. در این مورد باید خودتان را برای همه چیز آماده کنید؛ بهترین دوستتان تبدیل به رقیب و دشمنتان میشود یا خانوادهتان به شما خیانت میکند. گاهی اوقات، این چیزها دقیقا در لحظهای که فکرش را هم نمیکنم، اتفاق میافتد.
۲. بخشیدنِ آدمها
برای آنکه میلیاردر شوید بخشیدن آدمها خیلی مهم است. من باید کاری میکردم دوستان قدیمی و خانوادهام بفهمند زندگیام در حالِ تغییر است و فعالیتهای جدیدی را آغاز کردهام. یک روز، در یک مهمانی خانوادگی، پس از یک مشاجرهی کوچک، پسرعمویام را کنار کشیدم و احساس حقیقیام را با وی در میان گذاشتم. به طرز عجیب و غریب و غیرقابل انتظاری، پسرعمویام یک هفته بعد درگذشت. اگر وی را به خاطر حرفهای آزاردهندهاش نمیبخشیدم، تا سالها عذاب وجدان میگرفتم.
۳. مدیریت امور مالی
در نخستین سالِ تاسیس کسبوکارم، از لحاظ مالی فقط تواناییِ پرداخت هزینههایام را داشتم. در همان سال، با بسیاری چکهای بیمحل و هزینهّای معوقه روبهرو بودم. برای ادامهی حرکت و پیشرفتام، مجبور شدم خودرویام را بفروشم. کمکم یاد گرفتم علیرغم شکستها و ناامیدیها، همچنان به حضور خود بازار ادامه دهم و کسبوکارم را مدیریت کنم. مطمئن بودم به زودی دوران سعادتام شروع خواهد شد و درآمدم در سال آینده مثل جت، ۱۰ برابر صعود خواهد کرد.
۴. قربانی کردنِ برخی چیزها
برای آنکه میلیاردر شوید باید سختی های زیادی بکشید. من هم واقعا تجربههای سختی داشتم. شبِ قبل از اینکه برای سخنرانی در برابر یک جمعیتِ بزرگ در دِلاوِر بتوانم ۱۰، ۰۰۰ دلار دستمزد بگیرم، مجبور شدم به تنهایی در هوای بسیار سرد در ماشین بخوابم. وقتی زمان سخنرانی فرا رسید، کلا بیشتر از ۲۰۰دلار در حسابام پول نداشتم و حتی نمیتوانستم به هتل بروم. جای شکرش باقی بود حداقل لباس گرم به تن داشتم.